از تو عبور میکنم ...فقط نگاه میکنی

من اشتباه میکنم ...توهم گناه میکنی

ازم عبور میکنی ...ببین سقوط میکنم

به من نگاه کن بزن ..فقط سکوت میکنم

به من نگاه کن نترس..من به تو مبتلا شدم

به موج میزنم ببین...چه ساده ناخدا شدم

به  من نگاه کن بگو ...کجا رو زیرو رو کنم؟

کدوم گلایه رو بگم؟ ...چه دردی آرزو کنم؟

به من نگاه کن برو...فاصله باورم بشه

در انتظار بودنت...عذاب اخرم بشه..

روزهای تکراری زندگیمو دوست نداشتم همیشه اینده رو دوست داشتم

فکر میکردم اینده خوب ودرخشانی دارم ولی افسوس که همه اینها یه طوفان میخواد ببره حالا

به گذشته فکر میکنم گذشته ام با بدی های که داشته خوب بود ای کاش به گذشته برگردم

چون اینده نا مفهومی دارم اینده ای تاریک  خدایا به دادم برس دارم خفه میشم بغضم تو گلوم مونده

خدایا  من چه سرنوشتی دارم  چه فکر وخیالهای که برای خودم نداشتم ولی همه بر باد شدند

چقدر عمر روزهای خوب کمه

دل بستن شبیه یک قصه است
با یکی بودن شروع می شه ، با یکی
نبودن تموم میشه

برای بعضی درد ها نه میتوان گریه کرد نه میتوان فریاد زد
برای بعضی دردها فقط میتوان نگاه کرد و بی صدا شکست
.

خیز، اى بنده محروم و گنهکار بیا

 یک شب اى خفته غفلت زده بیدار بیا

بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت

دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا......

خیلی یه حرف هایی رو تکرار کردم که اصلا دردی ازم دوا نمیکنن

خدایا کمکم کن دیگه نگم...

فقط میخوام بت بگم که من امید دارم و

برام مهم نیست بقیه چی فکر میکنن

توهستی منم هستم

ما هردو بی پایانیم...